پایتخت معنوی ایران در نوروز
دخترکم عیدت مبارک.
نوروز امسال یه فرق بزرگ با تموم عیدایی که مامان از خدا عمر گرفته داشت و اون نبودن آنا جون و پدر جون و از همه مهمتر داداش سپهر بود که همگی مسافرت بودن. ما هم تنها و دلتنگ.
اینا رو ولش کن .....
دخترکم قبل از سال تحویل نشستی و منم چند تا عکس ازت گرفتم.
از خودمون که بگذریم شهرمون چند سالیه به لطف شهردار خوش ذوق در نوروز خیلی زیبا میشه و به اصطلاح با نصب المان هایی مردم رو ذوق زده می کنن و همه هر سال منتظرن تا ببینند امسال چه چیز جالبی رو خواهند دید.
اما امسال یه المان زیبا ساخت عروسک های کلاه قرمزی کل خونوادش بود (بعبعی، پسرعمه زا ،فامیل دور...) یکی دو بار که از جلوشون رد شدیم مدام می گفتی بریم با کلاه قرمزی عکس بگیریم اما وقتی رفتیم چنان وحشتی کردی که نگو نمی دونم چرا کلا از مجسمه های آدمکی خیلی می ترسی.( دخترکم انسان دوپا درسته ترسناکه و هر کاری ازش بر میاد اما تو سن شما این ترس خیلی زوده)
این اولین عکس رو بابایی بغلت کرد و به زور باهم گرفتین اما ترس کاملا تو چشات معلومه.دیگه هم حاضر نشدی با عروسکا عکس بگیری.
کلبۀ پوشیده از کاه که باز هم با اکراه توش نشستی!
آهای بدو بدو بخاطر اعیالم آتیش زدم به مالم بدو ........
ایستادن کنار خونه شکلاتی برای دختر شیرین مثل شکلات چه مزه ایی داره.(ببین آب دهنمم راه افتاده)
المان های بعدی رو در فرصت های بعدی برات میذارم .پس تا بعد