اولین پست در سال 91 خورشیدی
دختر گلم سلام.قبل از شروع به نوشتن شرمنده ام که نتونستم روزانه برات بنویسم ،حسابی درگیر بودم اما................بعد
امسال دومین عیدیه که در کنار من و بابایی و داداش سپهر هستی.سال قبل چیزی از عید و مراسمش متوجه نمی شدی اما امسال ماشاالله برای خودت خانمی شدی.
سال 90 با تموم خوب و بدش گذشت.هم خوبی داشت (ثبت نام مکه هرچند که هفت سال دیگه نوبتمون میشه) هم ناراحتی داشت (مریضیه آنا جون)اما هر چی بود تموم شد.امیدوارم سال جدی پر از خوشی باشه برای همه و درکنار شون برای ما هم سال خوبی باشه.
موقع آماده کردن هفت سین مدام دورم بودی تا سردر بیاری چکار میکنم.منم کم و بیش برات توضیح میدادم.
امسال قرار شد برای سال تحویل خونه ی آناجون باشیم (البته ما هر سال همین کارو میکنیم اما امسال خاله نسترن جونم به جمع ما پیوستند).صبح زود تو و داداشی رو از خواب بیدار کردم و سریع لباسای خوشگلی رو که هدیه ی آنا جون بود تنت کردم .
قربونت بشم که هر موقع از خواب بیدارت میکنم شکر خدا خوش اخلاقی.با خنده لباس پوشیدی در همون حین با چهره ی حسابی خواب آلود ازت عکس گرفتیم.
موقع سال تحویل جای خاله نوشین جون و عمو سعید خالی بود چون رفته بودن سفر.
بازهم مثل سال تحویل های گذشته اونقدر کانال های تلویزیونو زیر رو کردیم که آخرش هم نفهمیدیم کی بمب تحویل سال نو رو زدن.
بازهم مثل قبل پدر جونو آنا جون پول های نو از لای قرآن بهمون دادن.و باز هم مثل قبل کلی کادو بود که بینمون رد و بدل شد.
برای امیر علی جون ماشین دیوونه گرفته بودم که فکر کنم خاله جونو دیوونه کرد!!!!!!!!!
شما هم از طرف آنا جون یه عروسک بامزه هدیه گرفتی که میخنده و گریه میکنه شیشه میخوره و کار بد میکنه (آروغ میزنه)
روز روز شما بچه هاست.حسابی شما دوتا شاد بودین و البته متعجب که چرا امروز این بزرگترا یهو پریدن همدیگر رو بوسیدنو مهربون شدن هی این به اون کادو میده و اون به این هدیه میده.
صدف گلم عید سال قبل تو خیلی کوچولو بودی .وقتی مهمون میومد خونمون مجبور بودم یا تو روروئک بذارمت یا تو بغل نگهت دارم اما امسال خانمی شدی برای خودت.از مهمونا پذیرایی میکردی و البته از خودت حسابی با آجیل پذیرایی میکردی.
یه روز که مهمون قرار بود برامون بیاد و من همه چی رو روی میز ناهار خوری آماده گذاشته بودم متوجه شدم با تلاش زیاد از لای صندلی ها داری خودتو به میز میرسونی و ب....................له رفتی سراغ پیاله ها ی آجیل.
سر عیدی هم با دادا درگیر میشدین.دادا می خواست سهم شما رو هم از آن خودش بکنه اما غافل از اینکه صدف خانم پول رو شناخته حالا چطور نمی دونم.!!!!!!!!!!!!!!
انشاالله اگه عمری باشه دوست دارم از سال بعد بریم سفر .امسال هیچی از تعطیلی نفهمیدیم یا مهمونی کوتاه و اجباری رفتیم یا مهمون داری کردیم.
لحظاتی قبل از سال تحویل ،خونه ی آنا جون.
ظهر روز اول عید.میدان امام علی (ع).پدر جون خواستن تا بذارنت روی دلفین ها تا عکس بگیرین.اما دختر ترسوی من اجازه نداد.