صدفصدف، تا این لحظه: 14 سال و 28 روز سن داره

صدفی نمک خونه

سرزمین عجایب

1390/7/24 15:04
نویسنده : مامان نسرین
884 بازدید
اشتراک گذاری

چند روزی بود که نزدیک خونمون یه جایی باز شده به اسم "کلوپ پاندا".٥شنبه تصمیم گرفتیم بریم یه سری بزنیم.

نفری ١٠٠٠تومن ورودی دادیمو رفتیم داخل.چقدر نی نی کوچولو اونجا بود.البته نه به کوچولویی دخملم یه خورده بزرگتر.

یه دوری زدیم داخلش اما پکر شدیم چون هیچ وسیله ای که شما یا دادا سپهر بتونین استفاده کنین نداشت .شما که هنوز کوچیک بودی دادا هم که بزرگ بود نمیشد استفاده کنه.

فقط یه استخر توپ یا بقول خودت "پوآ" بود که برای ده دقیقه ١٥٠٠ تومن ناقابل دادیم .اونجام که اونقدر نی نی های بزرگتر خودشون پرت میکردن توش که ترسیدم زیر دست و پاهاشون له بشی به خاطر همین با یخورده ناراحتی اومدیم بیرون.

دوتاییتون دمغ بودین دادا طفلی که خودش اینقدر اصرار کرده بود بریم کلوپ بدون استفاده اومده بود بیرون. smilies1

باباجونم که مهربونه و عاشق خونواده پیشنهاد داد بریم سرزمین عجایب.

خوشحال راه افتادیم.

منو شما اولین باری بود که میرفتیم.جای خیلی قشنگ و خوبی بود.

صدف مامان که فقط بهت زده و یخورده ترسان به اطراف نگاه میکرد.سرو صداهای عجیب وسایلو نورای کم و زیاد یخورده ترسونده بودت.همش بغل من یا بابایی بودی.

یه هواپیمای خوشگل بود که حرکت میکرد و بالا و پایین میرفت .البته مسئولش گفت اجازه نداریم شما رو سوار کنیم چون هنوز کوچیکی.فقط اجازه داد برای عکس گرفتن بشینی روش.

دختر شجاع من تا آدمک وسط دستگاه چرخیدو چشمت به چراغاش افتاد زدی زیر گریه و از روی هواپیما بلند شدی.

پشت سرتون یه دایناسور کوچیک بود که با زدن یه دکمه شروع میکرد به حرکت دهنشو بازو بسته میکرد ماهم باید خیلی سریع توپایی که جلومون بودو میانداختیم تو دهنش.

از این بازی یخورده خوشت اومد چون توپ داشت.

بعضی از بازیها به عنوان جایزه کارتهای کوچیک میدادن که هر چی تعدادشون بیشتر بود آخر کار جایزه بهتری میتونستیم انتخاب کنیم بخاطر همین دادا سپهر هی بابایی طفلکو مجبور میکرد تا کارت پولمونو شارژ کنه.

خلاصه بعد از کلی بازی و کارت جمع کردن رفتیم قسمت انتخاب جایزه.دستشون درد نکنه با این جایزه دادنشون ٢٥٠٠٠تومن کارت شارژکردیمو پول دادیم یه ماشین ١٠٠٠تومنی بهمون هدیه دادن.smilies1

عیبی نداره در عوض با داداشی خیلی خوش گذشت .تصمیم گرفتیم هفته های بعد با خاله جونا دوباره بریم.و حسابی بازی کنیم .مطمئنم هر کی نیاد خاله نوشین جون میاد.

خاله جون آماده باشwww.smilehaa.org

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (3)

سارا عسلی
24 مهر 90 15:15
معلومه به هردوشون خیلی خوش گذشته
مامی امیرحسین
24 مهر 90 19:14
ای قربون صدفی خوشگلم برم...دلم برات تنگ شده بود خاله...برات یه نی نی آوردم که باهاش بازی کنی...اسمش امیرحسینه...
نسرین جون دلم برای وبلاگ خوشگلت و صدفیتو و خود مهربونت تنگ شده بود...


وااااااای امروز چه روز خوبی دارم.اول که عکس صدفی رو تو ویترین دیدم بعدم که پیام قشنگ شما رو خوندم.مامی جون منو صدفی هم خیلی دلمون برای شما تنگ شده بود.
امیر جون ناز نازی چطوره؟حتما حسابی آقا شده.صدفی دلش ضعف میره برای بچه ها.مخصوصا که اسمش امیر باشه چون فقط این اسمو یاد داره بگه.
از طرف مادر و دختر دوتا بوس آبدار برای مادر و پسر.بووووووووس بووووووووس
zeinab
25 مهر 90 6:00
سلام دوست عزیز لطفا به این وبلاگ آموزشی هم نگاهی بیاندازیدhttp://www.niniq.niniweblog.com/