صدفصدف، تا این لحظه: 14 سال و 29 روز سن داره

صدفی نمک خونه

شب پر دردسر

1390/7/29 21:51
نویسنده : مامان نسرین
450 بازدید
اشتراک گذاری

مامان جونم در ادامه ی سرماخوردگیو مشکل دهنت حسابی اخلاقت عوض شده.

دیگه اون دخمل آروم مامانی نیستی.همش گریه میکنی .مدامم میگی بغل.

این روزا همش میگم خدا واقعا بداد خاله جون برسه که آرین جون بیشتر وقتا گریه میکنه و خاله جونو کلافه میکنه.

دیشب دیگه اوج اذیتات بود.با اینکه حسابی خوابت میومد اما نمیدونم چرا نمی تونستی بخوابی.فقط گریه میکردی حتی شبکه ی براعم برنامه ی مورد علاقتو پخش میکرد نگاه نمیکردی.

گریه میکردی و با اون زبون شیرینت میگفتی مامان بغل.

بغلت میکردم اتاق داداشی رو نشون میدادی .میرفتیم تو اتاق میگفتی جی جی .تختو نشون میدادی می پرسیدم بخوابیم جی جی بدم؟ گریه می کردیو میگفتی نه.

کمد وسایلو نشون میدادی و میگفتی عینه.من تا الانم نفهمیدم منظورت چی بود.هر چی تو کمد بودو نشونت میدادم و میگفتم یعنی این میگفتی نه.

مامانی روانیم کردی از بس گریه کردی. 

طاقتم تموم شدو داد زدم سر بابایی که بیا اینو بگیر دارم دیوونه میشم.بیشتر گریه کردی .

با پیشنهاد بابا جون گذاشتیمت تو پتو تا مدل داداشی با تکون دادن بخوابونیمت.اما یه دردسر تازه درست کردیم.دیگه ول نمیکردی. مدام باید تکونت میدادیم.

دستامون خشک شد از بس تابت دادیم.دوست داشتم سرمو بکوبم به دیوار

آخر به بابایی گفتم اینطوری نمیشه.نگهش دارم تا برم لباس بپوشم ببریمش با ماشین یه دوری بزنیم تا بخوابه.باز گریه کردی .ساعت 2نیمه شب بود.

باباجون از تو جیبش یه بسته آدامس بهت داد.با اون سرگرم شدی .خدا رو شکر تو راه پله آروم بودیhttp://eshghamm.blogfa.com

 لای پتو پیچوندمت تا سرما نخوری . داداشی طفلک تو خونه تنها بود.

تو ماشین تا نشستیم آروم گرفتی سابقتو داشتم مامانی.قبلا هم این فیلمو واسمون در آورده بودی.

خلاصه بعد از سه چهار دقیقه چرخیدن تو کوچه پسکوچه های خلوت خوابت برد.

سریع برگشتیم خونه.آروم گذاشتمت تو تختت.

منو بابایی داشتیم بیهوش میشدیم .پریدیم تو تختو خوابیدیم به امید اینکه ایشاالله فردا همون صدف خوش اخلاق دو سه روز قبل بشی.

مامان جونم فدات بشم زودتر خوب شو.باشه؟!!!!!!

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (1)

مامی امیرحسین
1 آبان 90 17:03
الهی بگردم...نسرین جون همش تو فکر صدفم به خدا.کام دهنش خوب شده؟چقدر به آدم سخت میگذره زبون بچشو و دلیل بیقراریشو متوجه نمیشه.امیرحسن شبا بد نیست ولی روزا همش بیقراره و به خودش میپیچه.همش باید تکونش بدم با کریر تا بخوابه و 5 دیقه بعد بیداره و دوباره روز از نو.بعضی وقتا واقعا کلافه میشم.بهش عرق نعناع و گریپ میکسچرم میدم که دلدرد نباشه نمیدونم مشکلش چیه....


ممنون عزیزم از اینهمه لطفت.
دهنش بهتره.اما سرماخوردگیو آبریزش بینیش خوب نشده.بهانه گیرم شده.بچه ها وقتی مریض میشن یا کلا تا یه ماه به سنش.ن اضافه میشه کلی تغییر میکنن.
امیرحسین جون حتما شکمش نفخ میکنه که بیقراره.من هر روز چند قاشق چای نبات میدادم به صدف تا هم دل درد نشه هم ببخشیدا اجابت مزاجش خوب باشه.البته نبات داغو خواستی بدی خیلی مواظب باشی تا نپره تو گلوش.
خیلیم تکونیش نکن عادت میکنه بیچاره میشی.
از طرف من ازاون صورت ماهش یه بوس آبدار کوچولو بکن.بووووووووووووووس



یه چیز دیگه داشت یادم میرفت بچه ها تا 40 روزگیشون اذیتای خاصی دارن بیشتر تو خوابیدن مشکل دارن .صدف منو روانی کرده بود از بس شب تا صبح بیدار بود حالا خدا خیر این شازده پسرو بده که شبا راحتتره.نگران نباش ایشاالله درست میشه.