مامان کفری میشه!!!!!!!!
بخاطر شرکت تو مسابقه ی نی نی و محرم نی نی وبلاگ خودمو به آب و آتیش زدم تا بتونم یه عکس درست و حسابی و آبرومند ازت بگیرم نذاشتی...........
بخاطر عکس و البته برای اینکه تو هم با مراسم عاشورا آشنا بشی علی رغم سرمای وحشتناک مشهد روز تاسوعا رفتیم سمت حرم تا شاید هیآت ببینیمو در کنارش یه عکسی هم بگیریم............اما اونقدر زود از خواب بیدار شده بودیم که همه ی عزادارا رسیده بودن داخل حرم............داشتیم برمیگشتیم که یه دسته ی مثل ما جامونده ای رسید ............منم فرصتو غنیمت دونستم دادمت بغل داداشی تا باهم یک عکس بگیرین...............همون موقع مداح دسته شروع به خوندن کرد .............تو هم که شروع کردی به گریه کردن..............همه فهمیدن بچمون تا حالا اینجور جاها نرفته...............
روز تاسوعا که ناکام شدم .عاشورا موقع شام غریبان اول تصمیم گرفتیم بریم دورو بر خونمون یه جایی پیدا کنیم بریم مراسم.اما بعد بابایی گفت اگه می خواین بریم حرم...........گفتم نیکی و پرسش؟!!!!!!
تو مسیر یه تکیه دیدیم خیلی قشنگ و با سلیقه درست کرده بودن.کلی شمع رو شن کرده بودنو چند تا خیمه ی نیم سوخته که از توشون دود بلند میشد و یه مشک پر از تیر که از توش خون میریخت .هر کارت کردم که یک دقیقه وایستی تا ازت عکس بگیرم نذاشتی و مثل سیریش خودتو بهم میچسبوندی.........می خواستم با یکی از همون تیرای توی مشک خودمو بکشم ........
تصمیم گرفتم تنبیهت کنم و فقط عکس داداش سپهرو بذارم برای مسابقه..........که اونم متاسفانه برنده نشد............