صدفصدف، تا این لحظه: 14 سال و 27 روز سن داره

صدفی نمک خونه

شیرین کاریهای دخترم

1390/9/19 11:09
نویسنده : مامان نسرین
443 بازدید
اشتراک گذاری

صدف مامان این روزا خیلی با مزه شدی.ماشاالله خیلی خوب حرف میزنی و خواستتو میرسونی.

حتی کلماتی رو که فقط تو صحبت های ما شنیدی و ما مستقیم باهات تمرین نکردیمو خوب میگی.

 مثلا دیشب وقتی بابایی نخ دندون کند تا خلال کنه سریع بهمون فهموندی که بهت نخ دندون بدیم.

قربونت بشم به مسواک زدن خیلی علاقه داری خدا کنه همیشه همینطور بمونی.

یه ساعت پیش داداشی میخواست از خونه بره بیرون.بهش گفتم کلاه بذار سرده.گوش نکرد.تو زود دویدی دم در و بهش گفتی "دادا .....کلاه.....سرد"

چند روزیه از امیر یاد گرفتی اسب سواری کنی.دیشب ساعت 12 شب کنارت دراز کشیده بودم تا بخوابونمت یهو گفتی اسب.اومدی رو کمر  دردمند من نشستی .هی میگفتی اسب و هی منو بوس میکردی..

دست آخرم اومدی موهای اسبتو ریختی رو صورتشو اونجا بود که یاد آرایشگاه و قیچی افتادی و با همون زبون شیرینت گفتی قیچ . 

گاهی وقتا یهویی شروع میکنی به سرشماری و یکی یکی اعضای خونواده رو اسم میبری اونم با یه آهنگ شیرینی."آله ..گاهی هم خاله........آنا........دادا.............امیر.........مامان.....عمو........

خونه ی خودمونو خاله نوشین جون و آنا جونو یاد گرفتتی .تا به محدودشون میرسیم با خوشحالی اعلام میکنی....

از کمک کردنت که چی بگم ........وقتی میخوام سفره رو جمع کنم حالا چه خونه ی خودمون چه خونه ی آناجون تا دونه ی آخر وسائل جمع نشه نمیشینی . تا جاییکه بتونی تو بردنشون کمک میکنی.

نمیدونستم اینقدر به روسری علاقه داری.اتفاقا دیروز دادا میگفت یه روسری براش بخریم ببینیم چه شکلی میشه......گفتم نه بابا زوده از حالا....امروز رفتیم برات لباس توخونه ای بخریم بابایی یه لباس انتخاب کرد یه روسریم داشت ..........به خاطر باباجون برش داشتم ..........تو خونه که تنت کردم از روسریش خیلی خوشت اومده بود............ادای منم در میاوردی و سعی میکردی موهاتو بکنی زیر روسری.........کلی خندیدیم..........یاد گرفتی تا یه چیز نو میپوشی میدویی تو اتاق خواب جلوی آینه و هی قیافه های جورواجور میگیری.

 

این حالتتو خودت انتخاب کردی بدون اینکه بهت بگم لبه ی میز نشستی.

خاله نقلی من هر چی گفتم بخند تا ازت عکس بگیرم گوش نکردی. 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (5)

مامان رها
19 آذر 90 11:42
سلام نسرین جون بابت غیبتم معذرت میخوام خدا رو شکر خوبید خوشید سلامتید عزیزم لباس صدفی چه نازه روسریش خیلی با مزه است مبارک باشه من هم خیلی دوست دارم امتحان کنم ببینم به رها روسری میاد یا نه


سلام دوست خوبم.ممنون که با وجود مشغله ی کاری منو فراموش نکردین.امیدوارم همیشه سلامت باشی.
رها جونم حتما بانمکتر میشه تو روسری.
نوشین
20 آذر 90 2:29
سلام ننه نقلی گل باغ اسمونها جیجرتو بخورم...
مامی امیرحسین
20 آذر 90 15:40
الهی بگردم ملوسک خاله چه خوشگل شدی...نسرین جون شاید دوباره اومدم مشهد بگ از کجا لباس بچه بگیرم.لباسای صدف اکثرا خوشگل و شیکن.


به به چه خوب.لباس حسابی گرم برداری که خیلی سرده.
فاطمه جون شما لطف داری.
اما من لباسای مهمونی صدفو از سناباد نرسیده به البسکو یا پروماو کیان سنتر میخرم.یکی دوتا مغازه هم تو راهنمایی هست بد نیست.
لباس تو خونهشم بیشتر از آزادشهر میخرم یا از تو دانشجو یه فروشگاه هست به اسم "ماه تی تی".
مامی امیرحسین
23 آذر 90 21:03
مرسی نسرینم.اونیکه توسناباده دیدم.داراوساراس دیگه نه؟خودالبسکوروگشتم لباس بچه جالب نداشت.اطراف خونه مامانم ایناهم سرشارازسیسمونی فروشی ولباس بچه است.چهارراه عبدالمطلب به سمت بلوارراه اهنو میگم.دوستام خیلی ازقیمت وجنسش تعریف میکردن.خودم نگشتم.ایشالاایندفعه.


چه جالب.من تا بحال نشنیده بودم.دقیقا کجاست تا منم برم ؟
مامان خورشيد
26 آذر 90 8:34
واي خاله قزي. چه خوردني شدي. الهي صورت ماهت هميشه بدرخشه.


ممنون خاله ی مهربونم.