ماجرای مایو!!
خاله نوشین و عمو سعید می خواستن برن کیش. از شما پرسیدن چی دوست داری برات بیایم منم از فرصت استفاده کردم و بجای شما پیشنهاد دادم تا برات" مایو " بیارن تا بتونیم با هم بریم استخر.
خاله جونم مثل همیشه سلیقه بخرج دادن و یه مایوی خوشگل قرمز برات آوردن .وااااااااااااااااااای که وقتی پوشیدیش خیلی خوردنی شدی.
قربونت برم که تو چقدر عاشق مایو بودی و من نمی دونستم از همون روز الان 4 روزه که این لباس به تنت دوخته شده! حتا موقع بیرون رفتن از خونه هم با گریه رضایت میدی از تنت در میارم اما به محض اینکه پامون می رسه به خونه سریع میدویی سراغش و می پوشیش.
دیروز ظهر موقع ناهار یکم آب ریخت رو لباست ناراحت شدی و گفتی وای حالا چیکار کنم خاله نوشین بفهمه رو لباس مایوم آب ریخته ناراحت میشه.
خلاصه دنیایی داری باهاش.دیشب با خاله جون قرار گذاشتیم تا در اولین فرصت یه استخر بریم تا تو متوجه بشی که جای استفاده از این لباس کجاست!!!!!!!
انم صدف خانوم در لباس مایو.وقتی زنگ زدم از خاله جون تشکر کنم .گفت اول بگو ببینم شمکش! افتاده بیرون چون من صدفو تو این لباس اینجوری تصور کردم!!!!!!!!!!!!