صدفصدف، تا این لحظه: 14 سال و 26 روز سن داره

صدفی نمک خونه

دومین شب زنده داری

1390/6/1 1:27
نویسنده : مامان نسرین
406 بازدید
اشتراک گذاری

دیشبم احیا خونه ی مامان بزرگ بود. قرار بود برای سحری به مهمونا عدس پلو بدن.

با بابایی قرار گذاشتیم هر موقع شما شیطونی کردی باهاشون تماس بگیرم و تحویلت بدم.

هنوز یک ساعتی از شروع مجلس نگذشته بود که شروع کردی: اول رفتی سراغ تلفن مامان بزرگ و هی دکمه ی آیفونو زدی و هی گوشی رو برداشتی.

بعد ازونم وقتی تو بغل آناجون بودی بلند بلند منو صدا میکردی و واسم دست تکون میدادی.

خلاصه جلب توجه کرده بودی. منم تا قبل از اینکه کسی بهم چشم غره بره زودی زنگ زدم به بابایی که بیاد این دخمل شیرینشو ببره.

تا ساعت 2 صبح بابا و داداشی توی پارک خانوم خانونمارو تاب میدادن تا مبادا احساس ناراحتی کنی.

از فیلمایی که بابا جون ازت گرفته بود معلوم بود که خیلی بهت خوش گذشته.

موقع برگشتن به خونه اونقدر خسته بودی که تا اومدی بغلم خوابت برد.

الهی قربونت برم خوابای خوب ببینی.

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (4)

مامی امیرحسین
1 شهریور 90 2:13
نسرین جون چقدر پست گذاشتی دوروزه نیومدم!
الهی قربون این صدفی برم که داره ریشای نداشتشو میتراشه...بگیری بخوریش تموم بشه از دستش راحت بشیا!


وای ممنون عزیزم.خیلی لطف میکنین با نظراتتون خوشحالم میکنین.
یکی نیست به این دختر من بگه گفتن تساوی مرد و زن نه دیگه تو هر کاری.!!!!
مامی امیرحسین
1 شهریور 90 2:18
راستی عزیزم قالب وبلاگت خیلی خوشگل شده تنوع قشنگیه


ممنون مامی جون.چشاتون قشنگ میبینه.
مامان ریحانه
2 شهریور 90 18:33
امان از این بچه ها منم امسال درست و حسابی نتونستم به اعمال این شب ها برسم


خدا خودش از دل هممون خبر داره و ناگفته هامونو میدونه.
کوثر آبجی کیمیا
3 شهریور 90 11:59
آخـــی چه نانازی شیطونی هستی خانوم بلا