امون از دست تو دختر!!!!
افطار بازم قرار بود بریم خونه ی آناجون.احتمالا آناجون و پدرجون شنبه برن مسافرت.هر موقع صحبت از این پیش میاد که چند روزی نباید اونا رو ببینیم دلم میگیره. وقتی میرن مسافرت انگار تو شهر به این بزرگی تک و تنهام.
خدایا همهی بزرگترا رو سالم و سلامت نگهشون دار.
بعد از ظهر یه فرصتی پیدا کردم تا بیام یه سری به وبت بزنم .اما واااااای از دست تو دخمل شیطون.
تا دیدی من تو اتاقم سریع اومدی و هی اصرار که آآ-آآ یعنی منو بذار بالا.
گذاشتمت روی میز . بایه دست گرفته بودمت تا نیفتی و با یه دست داشتم مطلب تایپ میکردم .
اما اونقدر غر زدی و دکمه ها رو فشار دادی که در نهایت مامانو عصبی کردیو ..... کامپیوتر خاموش شد و رفتیم توی حال پیش بابا و دادا.
اینم یه سند محکم از شیطونیات .
آخه ناز گلم جای دیگه برای نشستن پیدا نکردی باید بشینی روی پرینتر؟!! حالا کاش میشستی هی پا میشدیو محکم خودتو میکوبیدی روی دستگاه.