صدفصدف، تا این لحظه: 14 سال و 23 روز سن داره

صدفی نمک خونه

مراسم شب چله

1390/10/7 19:06
نویسنده : مامان نسرین
2,420 بازدید
اشتراک گذاری

این روزا سخت درگیر خونه پیدا کردنیم....برنامه ی هر روزمون اینه :بابایی که از اداره میاد ناهارو که خوردیم ساعت حدود ٥ شال و کلاه میکنیم سمت بنگاه املاک.دادا طفلیم تا ساعت ١٠ شب تنها میمونه..

من و شمام تو ماشین دنیایی برای خودمون داریم.....یا خوراکی بهت میدم یا باهات بازی میکنم ......شعر میخونیم........حرف میزنیم تا بعد از نیم ساعت بابایی با یدونه کارت ویزیت املاک محترم میاد.......خلاصه عزیزم روزگاری داریم.........دعا کن تا زودتر به تنیجه ی دلخواه برسیم تا همگی یه نفس راحت بکشیم...

یکی از مراسم مهم ما ایرونیا عزیزم!مراسم شب چله است....شهرای دیگه رو نمیدونم اما تو شهر ما مشهد خونواده هاییکه عروس و داماد تو عقد دارن تو این شب مراسم مفصلی دارن..........کلی میوه رو تهیه میکنن و خیلی خوشگل تزئین میکنن و کلی هم هدیه میخرن برای عروس خانم .سالهای قبل که اینقدر گرونی نبود نه تنها برای عروس خانم بلکه برای کل خواهر و برادراهم هدیه میخریدن.

خلاصه ما هر سال میرفتیم خونه ی مامان بزرگ و بقیه هم میومدن اونجا هر کس هم یه چیزی با خودش می آورد...........اما امثال چون آقا یاشا (پسر خاله ی نازنینم )اومده بود..خاله جون همه رو خونه ی خودشون دعوت کردن.............

خاله جون خدا خیرتون بده.......چقدر روحیم به یه همچی مهمونیی نیاز داشت............

همه بودن ........خاله جون یه میز خوشگل پر از خوراکی های خوشمزه آماده کرده بودن .......

آنا جون یه کیک مدل سبدی آورده بودن..........زندایی جونم ته چین مرغ........و ما هم خودمون برده بودیم!!!!!!!!

  خاله جونم از اون پیتزاهای معروفشون پخته بودن.............شب خیلی خوبی بود.....تو و امیر علی که خودتون کشتین از بس رقصیدین.......البته امیر بیشتر از همون اول دستور دادا نانای مورد علاقشو گذاشتنو شروع کرد.........حتی وقتی بقیه میرقصیدنم میدونو خالی نکرد.............

اونشب یه سورپرایز خیلی جالب شدیم.........آقا یاشا هم شروع کرد به رقصیدن کلی همه به خصوص خاله جون شوشو جان ذوق کردن.............مامان بزرگ که مدام قربون صدقش میشدن......

به غیر از امیر علی خاله نسترن یه امیر علی کوچولو هم تو مهمونی بود (پسر آقا بیژن پسر دایی من).کلی با اون بازی کردیم....برای تو خیلی جالب بود دیدن یه موجود کوچولوتر از خودت...........

در کل شب خیلی خوبی بود.........با پیشنهاد من قرار شد بعد از ماه صفر ماهی یه بار از این برنامه ها داشته باشیم.

همه میخواستن خوردنوشروع کنن .من ازشون خواهش کردم بذارن چند تا عکس بگیرم...هول کردم عکسامم خوب نشد...........

شما دوتا وروجکم مثل همیشه نذاشتین یه عکس درست و حسابی بگیرم.

پیتزای هوس انگیز خاله جون

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (4)

مامی امیرحسین
5 دی 90 15:05
سلام نسرین جون انگار سرتون خیلی شلوغه که آپ نمیکنی.ایشالتا زود زود خونه مطلوبتون رو پیدا کنین و بیفتی تو اسباب کشی...بیام کمک؟منم پیتزا!


سلام فاطمه جون.بقول شوشو هر کسی رو خواستی نفرین کنی بگو الهی دنبال خونه بگردی.
خیلی بهم ریختیم.دعا کن.
ممنون از مهربونیت.در خدمتتم.بفرما.
مامان خورشيد
6 دی 90 8:51
مباركه. الهي هميشه به شادي و خوشي.
مامان امیر علی
6 دی 90 11:44
به به چه میز شب یلدای قشنگی و چه رسمهای زیبایی و چه دخمل نازی خانمی مرسی به ما سرزدین . من سالهاست مشهد نیومدم خوشبحالت واسه ما هم دعا کن .در مورد کارهای اموزشی ما خیلی مفصله اگه دوست داشتی پستهای قبلی امیر علی را بخون مخصوصا پست تراشه های الماس همه را کامل توضیح دادم .راستی خوشحال می شم به کد 120 ما هم رای بدین .سه تا کد به این شماره باید ارسال بشه :09354000537 مثلا 120 170 188 بازم ممنون به ما رای می دین و بازم سر بزنید .


ممنون دوست خوبم
مامان محمدجان
8 دی 90 12:11
وای چه شبی
حسابی خوش گذروندین ها
ایشالله همیشه شادی و دوره همی باشه
بابا فکر ما را میکردی...عجب پیتتزاییههههههه


ممنون .امیدوارم شمام همیشه خوش باشین.