صدفصدف، تا این لحظه: 14 سال و 18 روز سن داره

صدفی نمک خونه

دختر دلسوزو مهربونم

1390/11/15 8:33
نویسنده : مامان نسرین
1,090 بازدید
اشتراک گذاری

بالاخره 5شنبه بعد از چند ماه سردرد شدن از دکترم وقت گرفتم تا برم پیشش.چون دکتر فقط تو بیمارستان مریض میبینه و هوای اونجام حسابی آلوده اس تصمیم گرفتم شما رو ببرم پیش آنا جون بذارمت.

داداشی طفلکم که از صبح ساعت 7 تو مدرسه کلی کلاس برای المپیاد براششون گذاشته بودن.

ساعت 5/3 شما رو تحویل آنا جون دادیم و شمام که با کلی شادی ازمون خداحافظی کردی.

موقع رفتن داشتم بهت سفارش میکردم که دختر خوبی باشی.زود گفتی :"چش" گفتم بخوابی ها .سریع همونطور که رو مبل نشسته بودی سرتو به دسته ی مبل تکیه دادی وژست خوابو گرفتی .کلی قربون صدقت شدم و بعدشم که خداحافظی کردیم.

اول رفتیم دنبال داداشی.کلی خسته بود.

خدا رو شکر زیاد تو بیمارستان معطل نشدیم .تازه تو ماشین نشسته بودیم که آنا جون زنگ زدن.تا گوشی رو جواب دادم صدای خوشگلت بود که مثل فرفره شروع کردی به سوال و جواب:

سلام.خوبی؟مامان خوبه؟ دادا خوبه ؟بابا خوبه ؟دوکتو یفتی؟

الهی قربونت بشم مهربونم.یهو صدای گریت بلند شد. هر چی صحبت کردم فایده نداشت.

طفلی آنا جون برای اینکه من نگران نشم توضیح دادن که داشتن تلفنی با خاله نوشین صحبت میکردن .خاله جون پرسیدن که صدف اینجا چی کار میکنه ؟و تا آناجون گفتن مامانش رفته دکتر سرش درد میکرده که تو خانم خانما آنا جونو مجبور کردی گوشی رو قطع کنن  تا تو بتونی با من صحبت کنی.

قربون این مهربونیت بشم.فدای این دل کوچیکت بشم مامانی.ایشاالله همیشه خنده رو لبات باشه.

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (10)

مامان رها
15 بهمن 90 9:48
سلام نسرین جون خانومی بلا به دور دکتر چی گفت؟ ای جونم چه دخمل دلسوز و مهربونی ما وقتی این دخملهای مهربون رو داریم دیگه دردامون رو فراموش میکنیم نسرین جون بابت کارم هم سوال کردی که آره عزیزم تصمیم بر این شد که خونه نشین بشم خیلی خیلی سخته ولی خوب سپردم به مصلحت خدا تا صلاحش چی باشه روی گل صدف جون رو ببوس


سلام سمیه جون مهربون.ممنون از محبتتون.میگرنم اذیتم میکنه .
درمورد خونه نشینی !هم خیلی خوبه هم یه جورایی سخته.اما اگه منطقی فکر کنیم تو خونه بودن مزیتش خیلی بیشتره.زمان بیشتری با بچه ها هستیم و به آرومی کارهای خونمونم انجام میدیم.
بهر حال امیدوارم موفق باشی و لحظات خوشی رو با دختر گلمون بگذرونی.
صدفم دست بوس شماست.
مامی امیرحسین
15 بهمن 90 11:19
وای عزیزم.صدف خوشگل و مهربونم...نگران مامانی شدی؟چه عکس عشقولانه خوشگلی گرفتی با دادا.
نسرین جون چیز مهمی نبود که سردردت ایشالا؟


ممنون فاطمه جون.میگرنم خیلی اذیتم میکنه داروی جدید باید استفاده کنم.
مامان پارسا قند عسل
15 بهمن 90 15:07
عزیز دل خاله.قربونت برم که این همه به فکر مامانی هستی.
مامان نسرین،الان چطوری؟ بهتر هستید انشاالله؟


ممنون خانمی.شکر خوبم.
مامان ریحانا
15 بهمن 90 16:09
سلام
آفرین به این دخملی حرف گوش کن
عکستم با داداشی خیلی قشنگه


ممنون خاله جون.
مادر کوثر و علی
16 بهمن 90 13:29
سلام عزیزم
انشالله سلامت و شاد باشی
و همیشه در کنار بچه ها

در مورد میگرن باید بگم که چایی و سرخ کردنی نخورید حتما بهتر میشید.
14 دونه بادام خام و بدون پوست + یک ق غ عسل + 1 لیوان آب رو بریزید تو مخلوط کن و حسابی میکسش کنید و شب قبل از خواب نوش جان کنید. عالیه


سلام .خانمم.قربون محبتتون.در اولین فرصت دستورتونو اجرا میکنم.
مامی امیرحسین
19 بهمن 90 1:35
غزیزم نمیدونستم میگرن داری.خیلی آزار دهندست.خدا کمکت کنه.ایشالا بهتر میشی.


ممنون دوست گلم..امیر حسین جونو ببوس.
مامان خورشيد
19 بهمن 90 13:41
واقعا اين بچه ها چجوري با احساسات آدم بازي مي كنند و آخرش ديوونمون مي كنن. الهي هميشه همدل و غمخوار هم باشيد و همه بلاها و غمها ازتون دور باشه.


آمین.ممنون
زهره مامان هلیا
23 بهمن 90 18:42
آخی چه ناز شده ماشالله صدف جونی قوربون اون دل کوچوتوت
نسرین جان انشالله که خوب شدی


زهره جونم ممنون .


با دعای دوستان بهترم
مهرناز مامان امین حسین
6 اسفند 90 10:54
سلام نسرین جون ماشالله چه دخمل مهربونی راستی نگران شدم مامانی چرا مریض بودید نسرین جون من نمیدونستم که صدفی یه داداش هم داره چقدر خوبه


سلام مهرناز جون.ممنون عزیزم از محبتتون.میگرن اذیتم میکنه.
آره خواهر یه پسرم دارم! آدرس وبش تو صفحه ی صدف هست دوست داشتین یه سر بزنین.ممنون
مامان بهار
26 فروردین 91 18:30
جیمل دخمل مهربون خاله
مرسی که اومدی به وبلاگ امیر علی جون
بازم بیا عزیزم



چشم حتمن خاله جون.