دغدغه های مامان!
بالاخره بعد از مدت طولانی که دنبال خونه بودیم .ناامید و شکست خورده تصمیم گرفتیم تا یک مدت دیگه تو همین خونه بمونیم تا انشاالله در یک فرصت مناسب دیگه جستجو رو از سر بگیریم.
به همین خاطر تصمیم گرفتیم خونه رو پارکت کنیم تا حداقل یه تغییری داده باشیم.
از چهارشنبه بعدازظهر منو شما و داداشی رفتسم خونه ی آنا جون و بابایی طفلک موند تا به کار کارگرها نظاره کنه.
باز یک بهونه ی دیگه پیدا کردم تا چند روزی رو تو خونه ی گرم و با صفای آنا جون و پدر جون باشم .تو خوشگل خانم هم که از این فرصت نهایت استفاده رو کردی تا حسابی خودتو لوس کنی.
مدام تو پرو پای آنا جون بودی و با کوچکترین شوخی پدر جون طفلک حسابی گریه کردی.بنده ی خدا پدر جون گفتن بعد از این نباید با تو شوخی کنم چون خیلی حساسی.
امیدوارم در آینده ظرفیتت بیشتر از این ها باشه و به خاطر کوچکترین چیز نرنجی.
امروزهم که تولد عمو سعید بودو خاله جونا برای ناهار خونه ی آنا جون می اومدن.
خود عمو سعید یک کیک خوشگل خریده بودن.با کلی دردسر افتخار دادی و یک عکس گرفتی که بعدا برات میذارم.
یه چیز جالب رفتار تو خانم بود که به محض ورود امیر قاقا=آقا ......سکوت کامل اختیار کردی و یک گوشه نشستی .به قول پدر جون امیر حسابی گربه رو دم حجله کشته!!!!!!!!!!!!!
عمو سعید مثل همیشه یک سی دی اورجینال خریده بودن و با اون همه رو سرگرم کرده بودن و اینبار سرگرمی جالبی بود " بفرمایید شام از نوع وطنی"
خیلی خونه ی آنا جون سر و صدا راه انداختیم.
مجبور شدیم بخاطر تحویل گرفتن فرش ها از قالیشویی زودتر برگردیم خونه.
خیلی کار کردیم البته بابا جون خیلی خیلی زحمت کشید .تازه هماهنگ کرد تا فردا هم اداره نره و محبتو کامل کنه و به من کمک کنه.طفلی گاهی وقتها دلم خیلی براش میسوزه.
شما خواهر و برادر هم که تا میتونین دستور میدین.منم که بی اعصاب از کوره در میرم در عوض بابایی جور اعصاب داغون منو میکشه.
خلاصه مامان جونم امروز بعدازظهر دختر غرغرویی بودی مدام برای کوچکترین چیز صداتو گذاشتی رو سرت و اصلا رعایت نمیکردی که من کلی کار ریخته سرم.
الانم خدا رو شکر خوابیدی و من با تموم خستگی وسوسه شدم یه سری به دوستان وبلاگی بزنم.امیدوارم فردا که از خواب شیرین بیدار شدی همون دختر خوش اخلاق و صبور خودم باشی.........به امید فردا ............شب بخیر