صدفصدف، تا این لحظه: 14 سال و 17 روز سن داره

صدفی نمک خونه

دغدغه های مامان!

1390/11/23 0:37
نویسنده : مامان نسرین
1,136 بازدید
اشتراک گذاری

بالاخره بعد از مدت طولانی که دنبال خونه  بودیم .ناامید و شکست خورده تصمیم گرفتیم تا یک مدت دیگه تو همین خونه بمونیم تا انشاالله در یک فرصت مناسب دیگه جستجو رو از سر بگیریم.

به همین خاطر تصمیم گرفتیم خونه رو پارکت کنیم تا حداقل یه تغییری داده باشیم.

از چهارشنبه بعدازظهر منو شما و داداشی رفتسم خونه ی آنا جون و بابایی طفلک موند تا به کار کارگرها نظاره کنه.

باز یک بهونه ی دیگه پیدا کردم تا چند روزی رو تو خونه ی گرم و با صفای آنا جون و پدر جون باشم .تو خوشگل خانم هم که از این فرصت نهایت استفاده رو کردی تا حسابی خودتو لوس کنی.

مدام تو پرو پای آنا جون بودی و با کوچکترین شوخی پدر جون طفلک حسابی گریه کردی.بنده ی خدا پدر جون گفتن بعد از این نباید با تو شوخی کنم چون خیلی حساسی.

امیدوارم در آینده ظرفیتت بیشتر از این ها باشه و به خاطر کوچکترین چیز نرنجی.

امروزهم که تولد عمو سعید بودو خاله جونا برای ناهار خونه ی آنا جون می اومدن.

خود عمو سعید یک کیک خوشگل خریده بودن.با کلی دردسر افتخار دادی و یک عکس گرفتی که بعدا برات میذارم.

یه چیز جالب رفتار تو خانم بود که به محض ورود امیر قاقا=آقا ......سکوت کامل اختیار کردی و یک گوشه نشستی .به قول پدر جون امیر حسابی گربه رو دم حجله کشته!!!!!!!!!!!!!

عمو سعید مثل همیشه یک سی دی اورجینال خریده بودن و با اون همه رو سرگرم کرده بودن و اینبار سرگرمی جالبی بود " بفرمایید شام از نوع وطنی"

خیلی خونه ی آنا جون سر و صدا راه انداختیم.

مجبور شدیم بخاطر تحویل گرفتن فرش ها از قالیشویی زودتر برگردیم خونه.

خیلی کار کردیم البته بابا جون خیلی خیلی زحمت کشید .تازه هماهنگ کرد تا فردا هم اداره نره و محبتو کامل کنه و به من کمک کنه.طفلی گاهی وقتها دلم خیلی براش میسوزه.

شما خواهر و برادر هم که تا میتونین دستور میدین.منم که بی اعصاب از کوره در میرم در عوض بابایی جور اعصاب داغون منو میکشه.

خلاصه مامان جونم امروز بعدازظهر دختر غرغرویی بودی مدام برای کوچکترین چیز صداتو گذاشتی رو سرت و اصلا رعایت نمیکردی که من کلی کار ریخته سرم.

الانم خدا رو شکر خوابیدی و من با تموم خستگی وسوسه شدم یه سری به دوستان وبلاگی بزنم.امیدوارم  فردا که از خواب شیرین بیدار شدی همون دختر خوش اخلاق و صبور خودم باشی.........به امید فردا ............شب بخیر

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (12)

مامان پارسا قند عسل
23 بهمن 90 14:45
دشمنت ناامید بشه عزیز دلم.
صدف کوچولویه خاله،چرا غر غرو شدی آخه خاله جونی.بعضی وقتا بچه ها اینجوری میشن مامانی جون.بچه هایه گل رو از طرف من ببوس مامانی

ممنون عزیزم.دست بوس شما هستن.
مامان لیلا
23 بهمن 90 15:07
سلام دینا جون به صدف جون سلام می رسونه
مامی امیرحسین
25 بهمن 90 12:21
چه عجب نسرین جون...دلم تنگ شده بود برات..پارکت خونه مبارکه.چرا عزیزم خونه پیدا نکردین؟مگه دنبال چه جور کیسی بودین؟


سلام فاطمه جونم.ممنون عزیزم.
دنبال یه خونه بودیم که فروشندش تا میاد پای معامله نظرشو عوض نکنه و قیمت و بالا نبره.
قسمت نبود دوبار رفتیم پای معامله اما فروشنده تغییر عقیده داد.
ثمين
25 بهمن 90 22:00
سلام!
لينك شدين و ورود شما رو به جمع دوستان دنياي نفيس خوش آمد ميگم.
لطفا ما رو با نام "ژورنال دنياي نفيس" لينك كنيد


سلام.ممنون ثمین جون
مامان محمدجان
27 بهمن 90 7:43
سلام عزیزم
خسته نباشی
تغییرات جدید مبارکه
همیشه خوش باشی نسرین جون



ممنونم.امیدوارم شما هم همیشه سالم باشین.
مادر کوثر و علی
29 بهمن 90 13:17
سلام عزیزم
فقط اومدم بگم به یادتم و
دوستت دارم.
راستی آپم!
خوشحال میشم از نظرات و حضورت گرمت بهره مند بشم


مشتاق صحبت با دوست گلم هستم.
شرمنده که دیر سر زدم.
مامی امیرحسین
2 اسفند 90 2:49
حونه پارکت چه مزه ایه؟


عالیه.گرم و نرم.جات خالیه عزیزم.
مهرناز مامان امین حسین
6 اسفند 90 10:51
سلام نسرین جون خسته نباشی عزیزم مبینی خونه پدری چقدر بهمون میچسبه منهم هروقت میرم اونجا یه لذت دیگه داره تازه حالا من و مامانم همسایه هستیم لذتش بیشتره


سلام مهرناز جون.خوش بحالت .چه نعمتی از این بالاتر که نزدیک پدر و مادر باشیم.
مامان پارسا قند عسل
9 اسفند 90 0:12
عزیزم چرا دیگه نمیای و چیزی نمینویسی.دلمون براتون تنگ شده.برایه صدف کوچولو و داداش گلش.حالتون خوبه انشاالله؟


سلام یاسی جون.ممنون دوست گلم.لطف دارین.همگی خوبیم.پارسا ی گلمو ببوسین


مامی امیرحسین
10 اسفند 90 15:41
نسرین جون بابا وبت تار عنکبون گرفته ها!


سلام فاطمه جون.آره خانمی میدونم تنبل شدم!!!!!!!!!!!
مامان رها
11 اسفند 90 18:40
سلام نسرین جون عزیزم چه خوب که فعلا راضی شدی چون خیلی خسته شده بودی از گشتن عزیزم پارکتتون هم مبارک باشه خانومی رو صدف جون رو از طرف من ببوس


سلام خانمی.ممنون .درسته خیلی خسته و کلافه شده بودم.فعلا که بد نشده میشه یک سالی تحمل کرد تا بعد ببینیم چی میشه.
زهره مامان هلیا
12 اسفند 90 14:35
خانومی تغییرات جدید خونه تون مبارک صدف جون بوس


ممنون عزیزم.هلیا جونو هزار تا ببوسین.