صدفصدف، تا این لحظه: 14 سال و 22 روز سن داره

صدفی نمک خونه

شیطونک مامان!

1391/4/14 10:16
نویسنده : مامان نسرین
789 بازدید
اشتراک گذاری

این روزا حسابی درگیر خرید عروسی پسر خاله ی من هستیم.چند روزه مدام جایی هستیم که بابایی ازش متنفره یعنی بازار.

اما بگم از شیرین زبونی هات.گل گلی من !حسابی شیرین شدی.جمله بندیت که ماشاالله کامل شده.دلم ضعف میره وقتی با تمام تلاش و کلی فکر کردن  و مکث های طولانی سعی میکنی یه جمله با فعل و کلمه های جدید رو درست و قابل فهم بگی.

چند روز پیش یه کار اشتباه کردی و من عصبانی شدم و داشتم با صدای بلند باهات صحبت! میکردم  که با همون زبون شیرینت بهم گفتی: " آخه مامان چرا عشی ماشی میشی؟"

وای اون لحظه می خواستم بترکم از خنده .کلی به خودم فشار آوردم.

یا جدیدا وقتی کار اشتباهی میکنی میگی :" حواسم نبود"

و خلاصه اینکه:

 "شاد بودنت را کف دستانم می نویسم تا وقت دعا اولین خواسته ام از خدا باشد."

اینجا خونه ی مامان بزرگه.مامان آنا جون.طفلی زحمت کشیدن با اون دستای مهربونشون برات چادر دوختن.دستتون دردنکنه مامان بزرگ خوبم.

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (5)

مامی امیرحسین
14 تیر 91 11:20
الهی قربونت برم با اون چادر پوشیدنت.آدم دوست داره درسته قورتت بده.حالا رو هم بگیری خوشگلتر میشی


خدا نکنه.
این دختر من نمیدونم چرا اینقدر به حجاب علاقمند شده.مدام دوست داره روسری های منو سرش کنه.
مامی امیرحسین
14 تیر 91 11:21
نسرین جون بخدا سرم خیلی شلوغه.از شبانه روز وقت میدزدم تا فقط بیام وبمو آپ کنم.نذار به حساب بی معرفتی توروخدا..


جدی نگیر دوست خوبم.میدونم بهت حق میدم.همین که لطف کردی و جوابمو دادی یک دنیا سپاس.
یاسی
19 تیر 91 16:44
خاله قزی خاله.چه خوردنی شدی تو.


قربون مهربونی شما
مادر کوثر
25 تیر 91 14:54
وای عزیزم چادرت مبارککککککککککککک " آخه مامان چرا عشی ماشی میشی؟"
مامان خورشيد
27 تیر 91 11:42
مباركه چادرت و دست آناجون درد نكنه. عروسك شدي و خوشمزه عزيزم.


ممنونم