دختر هنرمند من!
امروز 5 شنبه است و وقت رفتن من به حرم.
باز هم مثل شبای قبل ساعت 1/5بعد از کلی کتاب خوندن و فیلم نگاه کردن و التماس و دعوا بالاخره خوابیدی.ما هم مجبور شدیم سحری رو همون موقع بخوریم.
ساعت 5 بابایی منو برای نماز بیدار کرد.بعد از نماز ترسیدم بخوابم و خواب بمونم.پس توفیقی اجباری دست داد تا بعد از مدتها بیام پای کامپیوتر و به دوستان مجازیمون سر بزنم.
و حالا نوبت یه چند خط نگارشه........
این روزا خیلی شیطون شدی .خوابت کم شده البته طفلکم !حق داری شب که ساعت 2 می خوابی صبح هم ساعت 11-11/5 گاهی وقت ها هم تا1 خوابی.بیدار که می شی کسی نیست باهات یه بازی پر جنب و جوشی بکنه که یکم انرژی ازت بگیره.
روزهای منو بابایی فقط شده بدو بدو و تا وقتی گیر میاریم صحبت از خرید و فروش خونه و کی و کجا و چطوری مهمونی افطاری گرفتن و از این جور چیزها.............
اصلا از خودم راضی نیستم .نه مامان خوبیم برای تو و داداشی و نه همسر خوبی برای بابایی.
ای افکار منفی دور شوید..................................
بگذریم.ماشالله بلبلی شدی برای خودت.کاملا همه ی حرفها رو درست ادا می کنی.به جز بعضی کلمات رو.هلاک تلاشتم برای کامل کردن جملاتت. پر حرفیت به خودم رفته.........
این روزها متاسفانه تحت تأثیر یه فرشته ی ناز یه حرف نامربوط یاد گرفتی تا چیزی میشه میگی "بیشگور بی تربیت.دیگه دوست ندارم"
میگم مامانی اینو از کجا یاد گرفتی میگی .....میگه.
وقتی کار اشتباهی انجام میدی ازت میپرسم چرا این کارو کردی می گی نمیدونم .و من دلم ضعف میره برای حالت گفتن این کلمت.مخصوصا که گاهی چاشنی "بخدا " هم قاطیش میکنی.
دیروز یهو از دستت در رفتو خونه رو با جیش کوچولوت متبرک کردی ازت که پرسیدم چرا این کارو کردی. فاق شلوارتو نشون دادی و گفتی آخه اینجا سوراخ بود.
این جور مواقع نمیدونم چطور باید خودمو کنترل کنم تا نخندم.
اولین سوره ی قرآن رو (سوره ی توحید) متناسب با سنت خوب یاد گرفتی.
ترانه که نگو عاشقشیو یاد گیریت تو این زمینه خیلی خوبه: بعد از نسترن و خیلی خوب می خونی .به داداش میگی بعد از خاله نسترنو بخونیم.
ترانه های آکادمی گوگوشو یخورده بلدی.
شعرای برنامه های تلویزیون مثل : پنگول جونو - باب اسفنجی و پرشین تونو تکرار میکنی.
وااااااااااااااااای دیرم شد .ادامه ی پست رو بعد میذارم .خداحافظ