صدفصدف، تا این لحظه: 14 سال و 1 ماه و 1 روز سن داره

صدفی نمک خونه

آزمایش خداجون!

1390/9/1 11:58
نویسنده : مامان نسرین
397 بازدید
اشتراک گذاری

عزیزکم !دیروز یکی از بدترین روزهای زندگیم بود.خدا برای هیچکس نیاره.

آنا جون مهربون حالشون خوب نبود.روز قبل رفته بودن دکتر و اونم براشون سونوگرافی نوشته بود.دیروز ساعت 12 که زنگ زدم خونه ی آنا جون خاله نسترن گفت همین الان از سونو اومدن اما خیلی ناراحتن.من گوشی رو گرفتم تا بپرسم چی شده آنا نتونست صحبت کنه و گریش گرفت اما از همون لابلای حرفا و گریه ها یه چیز وحشتناک شنیدم.

ظاهرا دکتر بی انصا سونوگرافی خیلی راحت به مامان من گفته بود سرطان رحم گرفتی.دنیا رو سرم خراب شد.گوشی رو گذاشتمو بلند بلند گریه کردم.

دوست داشتم بمیرم.من بدون آنا هیچم .خیلی با خدا صحبت کردم گفتم من اصلا نمتونم از عهده ی این آزمایشت بر بیام من بنده ی صبوری نیستم .اگه مامانم طوریش بشه من زودتر از اون میمیرم.

داشتم گریه میکردم . دعا میکردم یهو دیدم توهم اون دستای کوچولوتو بلند کردی رو به آسمونو لبای کوچیکت داره تکون میخوره.

تا بعد از ظهر که آنا جون جواب سونو رو بردن پیش متخصص صد بار مردمو زنده شدم.مدام با خاله جونا تلفنی حرف زدمو گریه کردم.

داداشی که از مدرسه اومد خیلی سعی کردم بهش نگم اما بازهم گفتم اون دلش پاکه آنا رو هم خیلی دوست داره بگم تا دعا کنه.طفلک بچم خیلی ناراحت شد.

بعد از ظهر خیلی اصرار کردم تا آناجون بذارن باهاشون برم دکتر اما اجازه ندادن .کلا آناجون دوست ندارن برای کسی زحمتی داشته باشن.

اما خاله نوشین خودش یواشکی رفتو تنهایی هم با دکتر صحبت کرد.

خدا مهربون دعای شما فرشته ها رو شنیده بود.دلشکستگی مارو هم دیده بود.

خاله جون زنگ زد که دکتر کلی با آنا صحبت کرده و گفته کار دکتر سونو اشتباه بوده و به قول دکتر اون متخصص نبوده و حق اظهار نظر نداشته.به آنا جون گفته این مشکل به خاطر تغییرات هورمونی صورت گرفته و با یه آمپول انشاالله رفع میشه و نیاز به جراحی نداره.

آنا جون مشکل تیروئید دارن و دکتر گفته اینم تو این مشکل بیی تاثیر نیست.

هر چی که شوک خیلی بدی به همه ی ما وارد کرد.فهمیدم چطور زندگیه ما آدما میتونه با یه جمله تغییر کنه.چطور ما قدر لحظاتو با هم بودنمونو نمیدونیم.

آره گلم دیروز روز خیلی بدی بود.منو ببخش که شما هارو هم ناراحت کردم.دعا کن که همین تشخیص دکتر درست باشه . مشکل جدی نباشه.

خدا مهربون از اینکه یک بار دیگه صدای منو شنیدی ازت ممنونم.ازت میخوام سایه ی همه ی پدر و مادرا رو سر بچه هاشون باشه همین طور پدر و مادر من.

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (5)

مامان محیا
1 آذر 90 12:43
خدا رو شکر بحمداله ایشاله سلامت باشن...اما خدا همیشه مهربون نیس...شما رو دوست داشته..صدای من و امسال منو اصلا نمیشنوه...هر چی هم بد باشیم اما اون خداست خواهرمو ازم گرفت و 6 ماه بعد دختر عمومو.هر دو سی ساله.. . هنوز من با صد چشم منتظر دیدن حکمتشم..اما..





خواهر خوبم سلام.خیلی ناراحت شدم از اینکه دیدم شما عزیزانتون از دست دادین.ما بنده ی خدا هستیم نم دونیم خدا چه حکمتی داره.اما واقعا سخته .من دیروز تجربه کردم.اصلا نمیشه دلیل کار خدا رو فهمید.
فقط میتونم از خدا صبر براتون بخوام.امیدوارم با شکیبایی به زندگی ادامه بدین.
مامان رها
2 آذر 90 11:14
سلام نسرین جون اشکم رو درآوردی عزیزم خدا رو شکر که آخر سر به خیر گذشته ولی عزیزم همون حرف دکتر رو قبول کنید و اصلا هم فکر بد به ذهنتون راه ندید چون اگه فکر مثبت بکنیم همه چیز مثبت پیش میاد امیدوارم و برام ثابت هم شده پارسال مادر شوهرم یه توده تو سینه اش داشت که گفتن بدخیم هم هست دیگه زندگی هممون دگرگون شده بود تا اینکه من به همشون گفتم بیایین فکر خوب بکنیم که حتما خیری بوده برامون و ....خلاصه اینکه فکر مثبت بکنیم همین طور هم شد که کار مادر شوهرم به شیمی درمانی نکشید و دکتر نیازی ندید و هممون نتیجه دید مثبتمون رو دیدیم راستی گلم ممنون که برا داداشم دعا کردی مرسی


سلام سمیه جان .ممنون عزیزم که همدردی می کنی.نمیدونی چه لحظاتی رو میگذرونیم.هممون تظاهر میکنیم که همه چی به خوبی تموم شده.امیدوارم همینطور باشه.من حتی جرات به زبون آوردن اسم این مریضیه لعنتی رو هم ندارم.یک شنبه جواب آزمایش مامانو میدن بازم دعا کنین به خیر بگذره.


در مورد مثبت اندیشی کاملا باهاتون موافقم.اما قبول کن که خیلی سخته.فقط خدا کمک کنه.
مامی امیرحسین
3 آذر 90 11:04
الهی بمیره اون دکتر خدانشناس که اینطوری دلتونو به درد آورده...امیدوارم هر چه زودتر آنا جون خوب خوب بشه و بیای خبر سلامتیشونو بدی.


ممنون عزیزم.
مامان محمدجان
3 آذر 90 14:13
سلام عزیزم خدارو صدهزار مرتبه شکر که به خیر گذشت
متاسفانه تو مملکت ما چیزی که ارزش نداره جون ادماس
اینقدر راحت و بدون فکر یه خبر رو به ادم میدن حالا درست واشتباهش بماند
منم چند بار این تشخیص نادرست غیر متخصص به سرم اومده کاملا درکت میکنم عززیزم
به حق دعای این فرشته های پاک آنا جون هیچ چیزش نیس


سلام دوست خوبم.ممنون از دلگرمیتون.امیدوارم خدا سایه ی همه ی بدر و مادرها رو رو سر بچه هاشون سالم نگه داره.
جوجه نارنجی ما
3 آذر 90 19:02
سلام عزیزم من مامان نیکاجون هستم و مشهد هستیم.خوشحال میشم با هم دوست بشیم .بوس


سلام سمانه جون.ممنون از اینکه به ما سرزدین.