صدفصدف، تا این لحظه: 14 سال و 1 ماه و 3 روز سن داره

صدفی نمک خونه

صدفی وارد می شود!

دخترکم !نمی دونی چقدر ماهها و روزهای آخر بارداری چقدر سختو طولانی میشه .وقتی خودت یه مامان نازو مهربون شدی متوجه میشی مامانی چی میگه. من به خاطر دردو یکسری مشکلاتی که داشتم تقریبا سه چهار ماهه آخر بارداری نمی تونستم زیاد راه برم فقط از آشپزخونه میرفتم تو اتاقو بر عکس.خیلی برام سخت بود چون من خیلی اهل بیرون رفتنم.دائما پاهام ورم داشت عینهو پای فیل شده بود .خارش های شبونه و حرارت بدنمو هم که نگو .منی که سرمایی هستم دائما احساس گرمای زیاد میکردم  طوریکه با وجود اینکه زمستون بود میرفتم دوش میگرفتم پنجره رو باز میذاشتمو می خوابیدم. البته خواب که نه چون اصلا چند ماهه آخر خواب نداشتم .به پشت که نمیشد بخوابم. به پهلو هم که میخوابیدم س...
29 تير 1390

پایان حکومت مطلق دادا

١٢ سال بود که خونواده ما سه نفری بود . منو باباو دادا . دادا هم حاکم مطلق. دیگه روزام خیلی ساکت و یکنواخت شده بود . یکی دو تا از دوستامم تازه صاحب نی نی گوگولو شده بودنو من خیلی دلم می خواست تا منم یه بچه (یه دخمل) داشته باشم. اما بابایی مخالف شدید این موضوع بود .میگفت بچه آینده میخواد خونه می خواد سرمایه می خواد من برای دو تا بچه چی کار کنم . میگفت تازه سپهر از آب و گل درومده و خیالمون راحت شده اما بالاخره با کلی جلسه بحث و گفت گو با خودم هم عقیده و همراهش کردم. روزی که دادا متوجه اومدنت شد نمودونی چقدر خوشحال شد و سرو صدا کرد .فورا گوشی تلفنو برداشتو به آنا جونو خاله جونا خبر داد . خدا خیرش بده کار منو بابایی رو راحت کرد چون ما خجالت میک...
28 تير 1390

اولین روز

سلام دخملی. امروز تو ١٥ ماهه شدی و من تازه اومدم تو گروه نی نی وبلاگی ها .خاله جون طفلکی خیلی وقت بود که اصرار میکرد تا من هم برات یه وب درست کنم اما من حسشو نداشتم . حتما با خودت می گی چه مامان بی حالی .اما چی کار کنم نازگل مامان برای شروع هر کاری به قول آدم بزرگا یه انگیزه ای باید باشه. بهر حال دیشب بعد از اینکه تو خوشگل مامان رضایت دادی و حدود ساعت ١٢ شب خوابیدی ، منو دادا سپهر دست به کار شدیم . دادا خیلی مهربونه و خیلی علاقه داره تا همون شبونه کلی مطلب برات بذاریم اما خوب هر کاری وقتی داره. خلاصه جونم برات بگه صدفی جون ! من تصمیم دارم تا اونجایی که بتونم از زمان بوجود اومدنت تو دل مامان تا حالا رو تند تند برات بگم تا برسم به این روز...
28 تير 1390