عشق امام رضا
دو تا جمعه ی قبل یهو تصمیم گرفتیم بریم حرم .البته چند ماهی بود که دسته جمعی نرفته بودیم زیارت.مدتی بود تا صحبت حرم میشد پیله میکردی که بریم حلم(حرم) بالاخره قسمت شد .رفتیم تا آماده بشیم .زدتر از من رفتی سراغ چادر گل گلیت.هرچی گفتم مادر من از تو خونه نمی خواد سرت کنی گوش ندادی باز اون چادر بلند و سرت کردی و مثل خاله خان باجی ها زیر گلوتم محکم گرفتی .بابایی بغلت کرد و برد تو ماشین. از همون اول راه مدام می پرسیدی پس چرا نمی ریم. یه لحظه که برگشتم صندلی عقب رو ببینم دیدم گوشه ی چادر رو کردی تو دهنت و با دندونات نگهش داشتی .این بد آموزی رو از خودم یاد گرفتی وقتی میرم رو بالکن تا لباس هارو بندازم رو رخت آویز چادرمو این طوری میگیرم. میدون ض...
نویسنده :
مامان نسرین
9:19