صدفصدف، تا این لحظه: 14 سال و 1 ماه و 3 روز سن داره

صدفی نمک خونه

مهربونی های دخترم

از نظر ابراز احساسات فکر میکنم رتبه های اولو داری.خیلی راحت احساسات درونیتو بیان میکنی و این برای من که همیشه از ناتوانی در این زمینه رنج میبرم خیلی لذت بخشه.امیدوارم همیشه همینطور باشی. چند روز پیش که بردمت دستشویی و کارتو تموم کردی و من شستمت بهم گفتی : مامان شما خیلی مرهبونی که منو می شوری .خیلی مرهبونی مامان. دخترکم واقعا شرمنده شدم وقتی بخاطر همچین کاری به من لقب مادر مهربون و دادی. چند روزیه که یهو هوس میکنی منو بوس کنی اونوقت شروع میکنی خیلی با محبت لپ راست بعد چپ حالا پیشونی ،حالا چونه و اونوقته که دیگه مامان بی حوصله التماس میکنه که تو رو بخدا ولم کن. ...
3 خرداد 1392

دنیای سه سالگی

از همون لحظه که شمع تولد سه سالگیمو فوت کردم و تصمیم گرفتم وارد دنیای 4ساله ها بشم با خودم گفتم دیگه روزهای بچه خوب بودن و خوش اخلاق بودن و مطیع بودن تمومه.بعد از این باید خودی نشون بدم و این شد که از همون روز دیگه من بعداز ظهر ها که از خواب بیدار میشم با بد خلقی پا میشم.تو هر کاری دخالت می کنم .مدام میگم من من من .با دادا سپهر که دیگه نگو مثل دو تا دشمن خونی هم شدیم .البته گاهی به یاد اون روزگار بچه خوب بودن با هم مثل دوتا فرشته برخورد می کنیم اما سریع من از خواب غفلت پا میشم و دوباره جنگ و دعوا رو از سر میگیرم. دیگه منم مثل مامان باید همیشه دامن بپوشم دیگه گذشت اون زمونی که مامان به من لباس میداد تا بپوشم حالا خودم برای خودم تصمیم میگیرم...
3 خرداد 1392

تولدت مبارک.

عزیز دلم، خانم گلی، تولدت مبارک! هفته پیش به سلامتی و شادی 3تا شمع روشن کیکتو فوت کردی و وارد چهارمین دورة زندگیت شدی.الهی که همیشه سلامت و شاد باشی . امیدوارم که تموم  اون جمع مهربونی که باتو آواز تولدت مبارک رو خوندن تو جشن 100 سالگی هم باهات همصدا بشن و برات شادی کنن. عزیز دلم ببخش که بازهم با تأخیر برات پست میذارم.                                     روز جمعه پیش باز هم مثل همیشه آنا جون و پدرجون و خاله جونا مارو خوشحال کردنو برای جشن تولدت اومدن با این تفاوت که این بار مامان بزرگ رو هم آورده بودن. خوب بود .مهمونی ک...
7 ارديبهشت 1392

یه سورپرایز عالی!

مامانی امروز ساعت 7 بعد از ظهر گوشی بابایی به صدا در اومد و وقتی بابا به من گت با شما کار دارن تعجب کردم که کی با من کار داره و به گوشی خودم زنگ نزده.وقتی صدای پشت خط خودشو معرفی کرد می خواستم از خوشحالی گریه کنم.مریم جون بهترین دوستم که چند سالی بود از هم بی خبر بودیم رسم دوستی رو به جا آورده بود و به قول خودش با بدبختی شماره ای از من پیدا کرده بود . حالا من دیگه رو پاهام بند نیستم تا روزی که مریم جون بیاد خونمونو از نزدیک ببینمش. دختر گلم ! دوست خوب یکی از بزرگترین نعمت های خداوندِ.تو این دنیای بی وفای امروز خیلی سخت میشه یه دوست خوب و با معرفت به دست آورد.   ...
20 فروردين 1392

پایتخت معنوی ایران در نوروز

دخترکم عیدت مبارک. نوروز امسال یه فرق بزرگ با تموم عیدایی که مامان از خدا عمر گرفته داشت و اون نبودن آنا جون و پدر جون و از همه مهمتر داداش سپهر بود که همگی مسافرت بودن. ما هم تنها و دلتنگ. اینا رو ولش کن ..... دخترکم قبل از سال تحویل نشستی و منم چند تا عکس ازت گرفتم.   از خودمون که بگذریم شهرمون چند سالیه به لطف شهردار خوش ذوق در نوروز خیلی زیبا میشه و به اصطلاح با نصب المان هایی مردم رو ذوق زده می کنن و همه هر سال منتظرن تا ببینند امسال چه چیز جالبی رو خواهند دید. اما امسال یه المان زیبا ساخت عروسک های کلاه قرمزی کل خونوادش بود (بعبعی، پسرعمه زا ،فامیل دور...) یکی دو بار که از جلوشون رد شدیم مدام می گفتی بریم با کل...
4 فروردين 1392

عید است ساقیا.....

من "ارگ بمم" خشت خشتم متلاشی تو "نقش جهان" هر وجهت ترمه و کاشی در هر نفس این است دعایم همه جانا: در زیر و بم زندگی آزرده نباشی. بهار 1392 خورشیدی بر همه ی دوستداران ایران زمین خجسته باد. پروردگارم! روزگارم را به بهترین احوال دگرگون بنما؛ فرزندانم را سالم و سربلند و افتخار آفرین بنما؛ یا رب!آنان که دوستشان دارم و دوستم دارند را عاقبتی نیکو عنایت فرما؛ سایۀ پر مهر و گرما بخش والدینم را تا دنیا دنیاست برقرار گردان؛ ای آفرینندۀ همۀ خوبی ها در این روزهای نو هر چه خوبی ،سلامتی ،زیبایی و روشنایی است برای تمامی مخلوقانت رقم بزن . و آنچه مهم تر از همه است چشمانمان را به دیدن یوسف زهرا(س) بینا گر...
3 فروردين 1392

بابای مهربون

بالاخره بعد از وقفۀ چند ماهه دو روز پیش بابایی فرصت پیدا کرد و دخترمو برد پارک.البته مثل همیشه مامان حس رفتن نداشت و ترجیح داد پدر و دختر با هم تنها باشن. بابایی عشق عکاسیه اونم در حالت های عجیب.اینجام از داخل سرسرۀ تونلی ازت عکس گرفته.   ...
23 بهمن 1391