صدفصدف، تا این لحظه: 14 سال و 1 ماه و 3 روز سن داره

صدفی نمک خونه

خونه عمه جون

دیشب بعد از افطار رفتیم خونه ی عمه نسرین جون. اونجا به هممون خوش میگذره.دادا که با علیرضا و مریم بازی میکنه .منم که با عمه جون هم صحبت میشمو میمونه بابایی. اگه عمو مسعود باشن که هیچ وگرنه تو جمع هممون شرکت میکنه. به قول عمه جون پا قدممون خیلی خوب بود چونکلی مهمون دیگه هم واسشون اومد. توهم که اون وسط سوء استفاده کردیو شیرین کاری میکردی. شب موقع برگشتن بچه های عمه جون با اصرار داداشیو نگه داشتن. ما تنها اومدیم خونه.وقتی ددانیست خونمون یه جور بدی میشه. داداجون دوست داریم.داداجون دوست داریم. ...
5 شهريور 1390

حکایت منو پسر خاله جونم

ما زودتر از همه رسیدیم خونه ی آنا جون.با هر صدای زنگی تو با همون آهنگ صدای قشنگت میگفتی امیل .آره مامان جونی تو عاشق پسر خاله جونی. مدام اسمشو صدا میکنی. وقتی خاله جونام اومدن بازم مثل همیشه شما دوتا وروجک نقل مجلس شدین. چه شیرین کاریه که در نمیارین .ناگفته نمونه شما هنوزم یه خورده از پسرخاله جون حساب میبری .تا بهت نزدیک میشه سریع تسلیم میشی . تموم کاراتون جالبه و همه رو سرگرم میکنه البته سرو صدام زیاد میکنین. از دفعه ی پیش که پدرجون بردنت تو اتاقشونو بهت نقل دادن راشو یاد گرفتی میدویی بغلشونو هی تند تند میگی پدر پدر و اتاقو نشون میدی . این عکسو بابایی ازتون گرفته بازم شما دوتا اتفاقی لباساتون عین هم شده. تو این عکس خنده دارژ...
4 شهريور 1390

امون از دست تو دختر!!!!

افطار بازم قرار بود بریم خونه ی آناجون.احتمالا آناجون و پدرجون شنبه برن مسافرت.هر موقع صحبت از این پیش میاد که چند روزی نباید اونا رو ببینیم دلم میگیره. وقتی میرن مسافرت انگار تو شهر به این بزرگی تک و تنهام. خدایا همهی بزرگترا رو سالم و سلامت نگهشون دار. بعد از ظهر یه فرصتی پیدا کردم تا بیام یه سری به وبت بزنم .اما واااااای از دست تو دخمل شیطون. تا دیدی من تو اتاقم سریع اومدی و هی اصرار که آآ-آآ یعنی منو بذار بالا. گذاشتمت روی میز . بایه دست گرفته بودمت تا نیفتی و با یه دست داشتم مطلب تایپ میکردم . اما اونقدر غر زدی و دکمه ها رو فشار دادی که در نهایت مامانو عصبی کردیو ..... کامپیوتر خاموش شد و رفتیم توی حال پیش بابا و دادا. ...
4 شهريور 1390

علاقمندی جدید!

امروز باز یه هنر جدید رو به نمایش گذاشتی.از خواب که بیدار شدی از روی تخت هی به دراور اشاره میکردی و ااا میکردی. من متوجه نشدم منظورت چیه.به خاطر همین گفتم خودت برو بردار. از تخت اومدی پایین و رفتی ماشین اصلاح بابایی رو برداشتی ،روشنش کردیو به به !!!! شوع کردی به امثلا اصلاح کردن صورتت. امون از دست تو وروجک مامان. ...
2 شهريور 1390

دومین شب زنده داری

دیشبم احیا خونه ی مامان بزرگ بود. قرار بود برای سحری به مهمونا عدس پلو بدن. با بابایی قرار گذاشتیم هر موقع شما شیطونی کردی باهاشون تماس بگیرم و تحویلت بدم. هنوز یک ساعتی از شروع مجلس نگذشته بود که شروع کردی: اول رفتی سراغ تلفن مامان بزرگ و هی دکمه ی آیفونو زدی و هی گوشی رو برداشتی. بعد ازونم وقتی تو بغل آناجون بودی بلند بلند منو صدا میکردی و واسم دست تکون میدادی. خلاصه جلب توجه کرده بودی. منم تا قبل از اینکه کسی بهم چشم غره بره زودی زنگ زدم به بابایی که بیاد این دخمل شیرینشو ببره. تا ساعت 2 صبح بابا و داداشی توی پارک خانوم خانونمارو تاب میدادن تا مبادا احساس ناراحتی کنی. از فیلمایی که بابا جون ازت گرفته بود معلوم بود که خیلی بهت ...
1 شهريور 1390

سر بلند از امتحان

چند روزی هست که دخمل ناز من وقتی گلاب به روت جیش داری اعلام میکنی اما فرصت کاری به منو بابایی نمیدی سریع هم دستتو روی محل عملیات میذاری آخی ناز مامان خجالت کشیدی؟ خجالت نداره کمکم یاد میگری. امروز از ساعت 12 که پوشکتو باز کردم دیگه آزادی .پوشک نشدی خیلی خوشحالی. منم خوشحالم که داری هوا میخوری. آفرین گلم از این آزمون سربلند بیرون اومدی .چون هر بار که بابایی برد سرپات گرفت ناامیدش نکردی.البته فقط یه مشکل کوچیک هست اونم اینکه نمیدونم چرا علاقه داری توی حموم کارتو بکنی؟ بهرحال برای امروز که خیلی خوب بود. امیدوارم هر چه زودتر کامل یاد بگیری و هردومون از پوشک راحت بشیم. ...
30 مرداد 1390

روزهای پر مشغله!!!

وای گلکم !اعتیاد (یعنی عادت کردن به چیزی ،کاری ,..)چقدر بده حالا از هر نوعش که باشه. مامانی هم به سر زدن به وبلاگ تو نازنازی بد جوری اعتیاد پیدا کرده. چند روزی سرم شلوغ بود و کار داشتم. هر چقدر کارامو سریع انجام میدادم تا بتونم بیامو از وبت خبر بگیرم نمیشد. وای چقدر بده کاری رو دوست داشته باشی اما نتونی انجامش بدی. چهارشنبه: ساعت حدود ساعت 5 منو شما و بابایی راه افتادیم بریم دکتر . نه مامان جونی اشتباه نشه و خدا رو شکر تو و داداشی مشکلی نداشتین . من یخورده مریضم.آخه مامانی روماتیسم داره و چند روزیه که خیلی اذیت میکنه. خلاصه رفتیمو بعد از کمی انتظار معاینه شدمو طبق معمول دکترا امر به انجام آزمایشو تست تراکم استخوان داده شد. وای خدا ...
30 مرداد 1390

دخترک شیرینم

امروز ظهر کلی منو داداشی رو با کارات خندوندی.الهی قربونت بشم که با شیرین کاریهات حسابی فضای خونه رو عوض کردی. امروز برای ناهار شما دو تا عزیز دل یه کباب حسینی خوشمزه درست کردم. وقتی توی بشقاب گذاشتم با کمی سبزی خوردنو یه قاچ لیمو ترش تزئین کردمو آوردم خدمتتون. شما هم شروع کردین به خوردن وای که چقدر شیرین میخوردی. یهو منو داداشی خشکمون زد تودست انداختی و یه مشت سبزی برداشتی و شروع کردی به خوردن . خیلی با مزه میخوردی در واقع میچپوندی توی دهنت. اونقدر دهنتو پر کرده بودی که یهو انگاری میخواستی بالا بیاری . در همون حال با دستای کوچولوت به پشت خودت زدی تا مثلا سرفت خوب بشه. منو دادا حسابی خندیدیم و من لذت بردم . قربونت بشم . منم سریع ...
26 مرداد 1390

چند دستورالعمل مفيد براي ضدعفوني كردن مسواك

شايد تا به حال كسي به شما نگفته باشد كه مسواكتان مي‌تواند بستري مناسب براي رشد و تكثير باكتري‌ها و ميكروب‌ها باشد. متخصصان بهداشت و دهان دندان مي‌گويند: آيا تاكنون از خودتان پرسيده‌ايد كه چرا با وجودي كه بهداشت دهان و دندانهايتان را به خوبي رعايت مي‌كنيد ولي باز هم با مشكلاتي چون خونريزي لثه، دردناك و حساس بودن دندانها و يا بوي بد دهان مواجه هستيد؟ پاسخ اين سوال و مشكلاتي از اين دست به احتمال زياد در قفسه‌اي است كه مسواك خود را در آنجا نگهداري مي‌كنيد. به گزارش روزنامه اكسپرس، ميكروب‌ها و باكتري‌ها مي‌توانند به راحتي از مسواك به دهان راه پيدا كنند. عدم نگهداري صحيح مسواك ...
24 مرداد 1390

فرهنگ لغت دخملم!

  الهی قربون حرف زدنت بشم که ماشاالله همه چیزو متوجه میشیو هر جوری که میتونی منظورتو بهمون میرسونی. اینجا می خوام تا جایی که بتونم کلمه هایی که میگیو یادداشت کنم. البته  ازت فیلم گرفتم . آب = آبه بابا ، ماما ، دادا، آنا = عین کلمه رو میگی پدر جون = پدر خاله = آله مرسی = می شی خرما = اوما نون = نو حموم = امو نیست = نیش  پرتقال = پوتقا دست = د پارک = تاب تاب ...
23 مرداد 1390